هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی به ناپایداری و دشواری‌های زندگی اشاره دارد. شاعر از روزگار به عنوان موجودی بی‌وفا و فریبنده یاد می‌کند که با وعده‌های دروغین مانند سراب، دل انسان‌ها را می‌رباید. او هشدار می‌دهد که نباید به ظاهر خندان و آرام روزگار اعتماد کرد، زیرا در پشت آن خطرها نهفته است. شاعر همچنین از رنج‌ها و فداکاری‌های انسان‌های پاک‌دل در این زندان روزگار سخن می‌گوید و در نهایت به ناپایداری سعادت و شادی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی، رنج و ناپایداری دنیا ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۷۱۸

داغ است برگ عیش گلستان روزگار
دود دل است سنبل و ریحان روزگار

چون شمع تا تمام نسوزی نمی دهند
خط امان ترا ز شبستان روزگار

نتوان گرفت دامن موج سراب را
زنهار دل مبند به سامان روزگار

در نوشخند برق خطرهاست ،زینهار
بازی مخور ز چهره خندان روزگار

در چشم من ز خانه گورست تنگتر
گر دلگشاست پیش تو ایوان روزگار

رغبت به آب و نان بخیلان نمی شود
دل خوردن است قسمت مهمان روزگار

دندان به دل فشار کز این راه کرده اند
جانهای پاک،رخنه به زندان روزگار

داده است همچو دیده قربانیان نجات
حیرت مرا ز خواب پریشان روزگار

تا برده ایم سربه گریبان، ربوده ایم
گوی سعادت از خم چوگان روزگار

گردید توتیای قلم استخوان ما
صائب ز بار منت احسان روزگار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.