۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۱۹

بیرون میا ز گوشه میخانه در بهار
لب بر مدار از لب پیمانه دربهار

بی موج سبزه نشأه می گل نمی کند
زندان می پرست بود خانه در بهار

تا گل شکفت شمع دگر سربرون نکرد
داغم ز تیره بختی پروانه دربهار

بی اختیار، چشم ترا هوش می برد
محتاج نیست خواب به افسانه در بهار

آغاز عاشقی است، ز قربم حذر کنید!
جهل است آشنایی دیوانه در بهار

صائب به فیض عالم بالا برابرست
یک هایهای گریه مستانه در بهار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.