۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۵۷

جوشن داودی قلمرو تدبیر
نقش بر آب است پیش ناوک تقدیر

با جگر آفتاب، صبح چه سازد ؟
گرمی دل کم نمی شود به طباشیر

بار نفسها نه ایم چون نی بی مغز
ناله ما خانه زاد ماست چو زنجیر

از خس و خار شکسته پای چه آید؟
برق درین راه گشته است زمین گیر

بس که کشیده است دردسر ز جنونم
کوچه دهد، چون شوم دچار به زنجیر

چون ورق آفتاب عمر بگردد
پرده گلیم فناست سایه نخجیر

یار سبکروح شو که بر هدف آید
آهن پیکان به زور بال و پر تیر

تنگترست از فضای چشمه سوزان
روزن جنت نظر به حلقه زنجیر

خاطر صائب خیال گنج ندارد
چشم و دل سیر فارغ است ز اکسیر

نسبت معنی به لفظ تازه صائب
همچو ظفر خان بود به خطه کشمیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.