هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق الهی و جستجوی حقیقت سخن میگوید. او از فضل و رحمت الهی، جدایی و وصال، و نقش تقدیر در زندگی انسان صحبت میکند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق، جستجوی معنویت، و پذیرش تقدیر اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۰۷۵
بیا بیا، که تو از نادِراتِ ایّامی
برادری، پدری، مادری، دِلارامی
به نامِ خوبِ تو مُرده زِ گور بَرخیزد
گِزاف نیست برادر، چُنین نِکونامی
تو فَضْل و رَحْمَتِ حَقّی، که هر کِه در تو گُریخت
قَبول میکُنیاَش با کَژیّ و با خامی
هَمیزیَم به سِتیزه و این هم از گولیست
که تا مرا نَکُشی، ای هَوَس، نَیارامی
به هیچ نَقْش نَگُنجی، وَلیک تَقدیرا
اگر به نَقْشْ دَرآیی، عَجَب گُل اَنْدامی
گَهی فِراقْ نِماییّ و چاره آموزی
گَهی رَسول فرستیّ و جانِ پیغامی
دَرونِ روزَنِ دل، چون فُتاد شُعلهٔ شمع
بِدانَد این دلِ شب رو، که بر سَرِ بامی
مُرادم آن که شود سایه و آفتابْ یکی
که تا زِ عشق نِمایَم تمام خوش کامی
مُحالْ جوی و مُحالَم، بدین گُناهْ مرا
قَبول مینَکُند هیچ عالِم و عامی
تو هم مُحال نَنوشیّ و مُعْتَقِد نَشَوی
بُرو بُرو که مُریدِ عقول و اَحْلامی
اگر زِ خُسروِ جانها حَلاوَتی یابی
مُحالِ هر دو جهان را چو من دَرآشامی
وَرْ از طَبیبِ طَبیبان گُوارشی یابی
مُکاشِفی تو به خوانِ خدا، نه اوهامی
بَرآ زِ مَشرقِ تبریز، شَمسِ دین، بِخُرام
که بر مَمالِکِ هر دو جهان چو بَهرامی
برادری، پدری، مادری، دِلارامی
به نامِ خوبِ تو مُرده زِ گور بَرخیزد
گِزاف نیست برادر، چُنین نِکونامی
تو فَضْل و رَحْمَتِ حَقّی، که هر کِه در تو گُریخت
قَبول میکُنیاَش با کَژیّ و با خامی
هَمیزیَم به سِتیزه و این هم از گولیست
که تا مرا نَکُشی، ای هَوَس، نَیارامی
به هیچ نَقْش نَگُنجی، وَلیک تَقدیرا
اگر به نَقْشْ دَرآیی، عَجَب گُل اَنْدامی
گَهی فِراقْ نِماییّ و چاره آموزی
گَهی رَسول فرستیّ و جانِ پیغامی
دَرونِ روزَنِ دل، چون فُتاد شُعلهٔ شمع
بِدانَد این دلِ شب رو، که بر سَرِ بامی
مُرادم آن که شود سایه و آفتابْ یکی
که تا زِ عشق نِمایَم تمام خوش کامی
مُحالْ جوی و مُحالَم، بدین گُناهْ مرا
قَبول مینَکُند هیچ عالِم و عامی
تو هم مُحال نَنوشیّ و مُعْتَقِد نَشَوی
بُرو بُرو که مُریدِ عقول و اَحْلامی
اگر زِ خُسروِ جانها حَلاوَتی یابی
مُحالِ هر دو جهان را چو من دَرآشامی
وَرْ از طَبیبِ طَبیبان گُوارشی یابی
مُکاشِفی تو به خوانِ خدا، نه اوهامی
بَرآ زِ مَشرقِ تبریز، شَمسِ دین، بِخُرام
که بر مَمالِکِ هر دو جهان چو بَهرامی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.