۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۰۹

با عشق او ز هر دو جهانیم پاکباز
ما از دو خانه همچو کمانیم پاکباز

از خاک منت گل بی خار می کشیم
با آن که همچو آب روانیم پاکباز

از زخم خار شکوه نفهمیده ایم چیست
چون ماهیان ز تیغ زبانیم پاکباز

آهی است سرد در جگر آتشین ما
از برگ عیش همچو خزانیم پاکباز

آیینه ایم لیک ز حیرت درین بساط
از نقش دلفریب جهانیم پاکباز

چون سینه گشاده مستان ساده لوح
از خرده های راز نهانیم پاکباز

زان همچو شبنمیم درین بوستان عزیز
کز رنگ و بوی باغ جهانیم پاکباز

زان بی نشان به نام قناعت نموده ایم
هرچند ما ز نام ونشانیم پاکباز

صائب اگر چه هیچ نداریم در بساط
از چشم و خاطر نگرانیم پاکباز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.