۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۲۶

می کنم سیرگل از چاک گریبان قفس
نبض گلشن را به دست آورده ام ازخاروخس

عندلیبی راکه ازگل با خیال گل خوش است
هیچ باغ دلگشایی نیست چون چاک قفس

می شود شمع امیدش روشن از باد صبا
هرکه در راه طلب چون لاله می سوزد نفس

ناله دل ،زندگی رامانع تعجیل نیست
کاروانی رانسوزد دل به فریاد جرس

اهل معنی دل به معنی ازجهان خوش کرده اند
بلبلان رانیست جز فریاد خود فریادرس

از فروغ دل ،سیه گردد جهان برچشم من
پرتو مهتاب با دزدان کند کار عسس

نیست جزباد بروت از عشق زاهد نصیب
ساحل از دریا چه دارد غیرمشتی خار و خس ؟

بر نمی آید به قانع زور بازوی حریص
از لعاب عنکبوتی می شود عاجز مگس

سرو جنت می شود چون کرد تغییر لباس
هر دلی کامروز شد آزاد از قید هوس

چشم تحسین نیست صائب را ازین گفتارها
از عزیزان جهان دارد دعایی ملتمس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.