۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۳۳

یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس
روحهای گل به رو مالیده را فریاد رس

با کمند جذبه ای، ای آفتاب بی نیاز
سایه های برزمین چسبیده رافریاد رس

از کشاکشهای بحر ای ساحل آرام بخش
این خس و خاشاک طوفان دیده را فریاد رس

از ره پنهان، به روی گرم ای پیر مغان
باده های خام ناجوشیده را فریاد رس

می شود از قطع، راه عشق هر دم دورتر
رهروان این ره خوابیده رافریاد رس

ای بهار عشق کز رخسارت آتش می چکد
این زسرمای هوس لرزیده رافریاد رس

ای که رگ از سنگ چون مواز خمیر آری برون
رشته جان به تن پیچیده رافریاد رس

ای که کردی از صدف گهواره در یتیم
این گهرهای به گل چسبیده را فریاد رس

بلبلان گلها ز باغ کامرانی چیده اند
این گل از باغ جهان ناچیده را فریاد رس

گرچه می دانم به داد پاکبازان می رسی
این به خون آرزو غلطیده را فریاد رس

در جهان پر ملال ای کیمیای خوشدلی
رحمتی کن صائب غم دیده رافریاد رس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.