هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی به موضوع اسارت و تنگدستی در قفس (زندگی) می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند قفس، بلبل، و عنقا، احساسات عمیق انسانی مانند غربت، تنهایی، و امید را بیان می‌کند. او از محدودیت‌های زندگی و آرزوهای برآورده نشده سخن می‌گوید، اما در عین حال به رزق و روزی الهی و امید به آزادی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۳۹

نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس
کز دل واکرده ماداریم صحرا درقفس

بلبل از کوتاه بینی چشم برگل دوخته است
ورنه آماده است صددام تماشا در قفس

نیست ممکن دل شود در سینه صدچاک باز
چون تواند بال و پر واکرد عنقا در قفس ؟

از هم آوازان شودزندان بهشت دلگشا
وای بر مرغی که افتاده است تنها در قفس

نامه در رخنه دیوار نسیان مانده ای است
از غبار کاهلی بال و پر ما در قفس

برگ عیش از دوری احباب داغ حسرت است
نیست آب و دانه بربلبل گوارا در قفس

داغ غربت شعله آواز را روشنگرست
ناله مرغ چمن گردد دو بالا در قفس

لب درین بستانسرا چون غنچه گل وامکن
کز زبان خویش باشد مرغ گویا در قفس

می رسد رزق گرفتاران دنیا بی طلب
هست آب و دانه مرغان مهیا در قفس

روح از طول امل مانده است در زندان جسم
بر نیارد هیچ مرغی رشته از پا در قفس

دور باش شرم اگر حایل نگردد در میان
تنگ بر بلبل شود از جوش گل جا در قفس

بوی گل رابود پای دلنوازی در نگار
بلبل بی طالع ما داشت تا جا در قفس

ما همان از بدگمانیها دل خود می خوریم
گرچه آماده است صائب روزی ما در قفس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.