هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از زبان شاعری بیان میشود که به توصیف عظمت و جلالت یک شخصیت یا مفهوم معنوی میپردازد. در این شعر، شاعر از عناصر طبیعت مانند ستارگان، سیارات، و حیوانات برای بیان عظمت و قدرت این شخصیت استفاده میکند. همچنین، شاعر از مفاهیمی مانند غیرت، عشق، و خدمت به این شخصیت سخن میگوید و تأثیرات عمیق آن را بر جهان توصیف میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای خوانندگان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات پیچیدهی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۳۰۸۹
به اهلِ پَردۀ اسرارها بِبَر خَبَری
که پَردههایِ شما بَردَرید از قَمَری
نِشَسته بودند یک شب نُجوم و سَیّارات
برایِ طَلْعَتِ آن آفتابْ در سَمَری
بَریدِ غَیرت، شمشیر بَرکَشید و بِرَفت
که در چه اید؟ بِگُفتند نیستْمان خَبَری
بَریدِ غَیرت واگشت و هر یکی میگفت
به نالههایِ پُرآتش که آه واحَذَری
شَبانگَهانی عَقرب چو کَزْدُمَک میرفت
به گوشههایِ سَراپَردههاش بر خَطَری
که پاسْبانِ سَراپَردۀ جَلالَتِ او
به نَفْطِ قَهْر بِزَد، تا بِسوخت از شَرَری
دَریغ دیدۀ بَختَم، به کُحْلِ خاکِ دَرَش
زِ بَهرِ روشنیِ چَشم، یافتی نَظَری
که تا به قوَّتِ آن، یک نَظَر بِدو کردی
که مِهْر و ماه نَیابَند اَنْدَرو اَثَری
که نَسْرِ طایِر بُگْذشت از هَوَس آن سو
به اعتمادْ که او راست بَسته بال و پَری
یکی مگس زِ شِکَرهایِ بیکَرانۀ او
پَرید در پِیِ آن نَسْر و بَرسُکُسْت سَری
چو بویِ خَمْرِ رَحیقَش، بُرون زَنَد زِ جهان
خَراب و مَست بِبینی به هر طَرَف عُمَری
به بَرّ و بَحْر فُتادهست وَلْوَلهیْ شادی
که بَحْرِ رَحْمَت پوشید، قالَبِ بَشَری
فَکَند ایمِن و ساکِن، حَذَرکُنانِ بَلا
سِلاحها به فَراغَت، زِ تیغ یا سِپَری
که ذَرِّههایِ هواها و قَطرههایِ بِحار
به گوشْ حَلقۀ او کرد و بر میانْ کَمَری
چو حَقِّ خِدمَتِ او ماجَرا کُند آغاز
یَقین شود همه را زان که نیستْشان هُنری
نِگار گَر به گَهِ نَقْش، شهرها میکرد
گُشاد هندسه را پَس مُهَندسانه دَری
چو دَررَسید به تبریز و نَقْشِ او، ناگاه
بَرو فُتاد شُعاعاتِ روحِ سیم بَری
قَلَم شِکَست و بِیُفتاد بیخَبَر بر جای
چو مَستیانِ شبانه، زِ خوردنِ سَکَری
تمام چون کُنم این را؟ که خاطِر از آتش
هَمیگُدازد در آبِ شُکر چون شِکَری
که پَردههایِ شما بَردَرید از قَمَری
نِشَسته بودند یک شب نُجوم و سَیّارات
برایِ طَلْعَتِ آن آفتابْ در سَمَری
بَریدِ غَیرت، شمشیر بَرکَشید و بِرَفت
که در چه اید؟ بِگُفتند نیستْمان خَبَری
بَریدِ غَیرت واگشت و هر یکی میگفت
به نالههایِ پُرآتش که آه واحَذَری
شَبانگَهانی عَقرب چو کَزْدُمَک میرفت
به گوشههایِ سَراپَردههاش بر خَطَری
که پاسْبانِ سَراپَردۀ جَلالَتِ او
به نَفْطِ قَهْر بِزَد، تا بِسوخت از شَرَری
دَریغ دیدۀ بَختَم، به کُحْلِ خاکِ دَرَش
زِ بَهرِ روشنیِ چَشم، یافتی نَظَری
که تا به قوَّتِ آن، یک نَظَر بِدو کردی
که مِهْر و ماه نَیابَند اَنْدَرو اَثَری
که نَسْرِ طایِر بُگْذشت از هَوَس آن سو
به اعتمادْ که او راست بَسته بال و پَری
یکی مگس زِ شِکَرهایِ بیکَرانۀ او
پَرید در پِیِ آن نَسْر و بَرسُکُسْت سَری
چو بویِ خَمْرِ رَحیقَش، بُرون زَنَد زِ جهان
خَراب و مَست بِبینی به هر طَرَف عُمَری
به بَرّ و بَحْر فُتادهست وَلْوَلهیْ شادی
که بَحْرِ رَحْمَت پوشید، قالَبِ بَشَری
فَکَند ایمِن و ساکِن، حَذَرکُنانِ بَلا
سِلاحها به فَراغَت، زِ تیغ یا سِپَری
که ذَرِّههایِ هواها و قَطرههایِ بِحار
به گوشْ حَلقۀ او کرد و بر میانْ کَمَری
چو حَقِّ خِدمَتِ او ماجَرا کُند آغاز
یَقین شود همه را زان که نیستْشان هُنری
نِگار گَر به گَهِ نَقْش، شهرها میکرد
گُشاد هندسه را پَس مُهَندسانه دَری
چو دَررَسید به تبریز و نَقْشِ او، ناگاه
بَرو فُتاد شُعاعاتِ روحِ سیم بَری
قَلَم شِکَست و بِیُفتاد بیخَبَر بر جای
چو مَستیانِ شبانه، زِ خوردنِ سَکَری
تمام چون کُنم این را؟ که خاطِر از آتش
هَمیگُدازد در آبِ شُکر چون شِکَری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.