۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۵۶

شراب لعل می سازد عرق را روی گلگونش
قدح لبریز برمی گردد از لبهای میگونش

ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری
درآن گلشن که گردد جلوه گر شمشاد موزونش

غبارش لاله گون خیزد، نسیمش گلفشان باشد
به هر خاکی که افتد پرتو رخسار گلگونش

قدح را شوق آن لب شهپر پرواز می بخشد
به ساقی احتیاجی نیست در بزم همایونش

چه پروا دارد از سنگ ملامت دشت پیمایی
که از پیشانی واکرده باشد بر مجنونش

اگر شیرین ز ناز و سرکشی آتش عنان گردد
کند فرهاد را ممنون به عذر لنگ، گلگونش

چه لازم دور کردن از حریم خود سپندی را
که بی آرامی دل می برد از بزم بیرونش

مرا رعنا غزالی می کشد در خاک و خون صائب
که جای گرد، مجنون خیزد از دامان هامونش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.