۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۶۶

رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش
زجانهای پریشان رشته جان است هرمویش

قبای اطلس افلاک شد پیراهن یوسف
زبس پیچید درمغز پریشان جهان بویش

ز هر زخم نمایان مشرق خورشید می گردد
شهیدی (را) که باشد شمع بالین پرتو رویش

سجود آسمانها حلقه بیرون درباشد
چه باشد سجده من در حضور طاق ابرویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.