هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهٔ تنهایی، خودشناسی، و ناتوانی در رهایی از قید و بندهای درونی است. شاعر از گلایه‌های خود دربارهٔ کوتاهی‌هایش، احساس یتیمی، و تلاش برای یافتن جایگاه واقعی خود سخن می‌گوید. همچنین، او به تأثیر سخنانش بر جهان و عدم تمایل به محدود کردن خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و روان‌شناختی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند تنهایی و یتیمی نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۴۹۹۳

رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش
نخل شمعم که بود ریشه من در سر خویش

بر نیایم ز قفس گر قفسم را شکنند
خجلم بس که ز کوتاهی بال و پر خویش

چون گهرگرد یتیمی است لباسی که مراست
گرد می خیزد اگر دست زنم بر سر خویش

ازگهر سنجی این جوهریان نزدیک است
که ز ساحل به صدف بازبرم گوهر خویش

عالم از خامه شیرین سخنم پر شورست
نیستم نی که ببندم به گره شکر خویش

تا خلافش به دل جمع توانم کردن
راه گفتار نبندم به نصیحتگر خویش !

به شکر خنده شادی گذرد ایامش
هرکه چون صبح به آفاق نبندد در خویش

چه فتاده است در اندیشه سامان باشم؟
من که چون شاخ گل از خویش ندانم سر خویش

صائب از شرم همان حلقه بیرون درم
سرو چون فاخته گر جا دهدم در بر خویش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.