۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۱۳

مدار چشم مروت ز خضرو احسانش
که سربه مهر حباب است آب حیوانش

به آب می برد و تشنه باز می آرد
هزار تشنه جگر راچه زنخدانش

بنای عمر مسیح و خضر به آب رسید
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش

زگرد خوان فلک دست حرص کوته دار
که سنگ ریزه منت سرشته بانانش

گشاده روی بود در حریم دیده مور
دلی که وسعت مشرب بود بیابانش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.