هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، به توصیف عشق و دل‌باختگی می‌پردازد. شاعر از مژگان یار، چشم‌های خون‌آشام، و دیگر اجزای چهره‌ی معشوق به‌عنوان نمادهایی برای بیان احساسات عمیق خود استفاده می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی مانند تشنگی معنوی و آب حیات دارد. در پایان، شاعر با اشاره به غزل حافظ، بر عمق عشق و رنج‌های آن تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۰۱۵

چنان ز دل گذرد صاف تیر مژگانش
که گردسرمه نریزد ز طرف دامانش

به نشتر مژه خون می گشایداز رگ سنگ
ز بس که تشنه خون است چشم فنانش

نهفته است درین رشته عقد گوهرها
مشو به چین جبین ناامید ازاحسانش

دگر به رشته تدبیر برنمی آید
نگاه هرکه فتد بر چه زنخدانش

چو شانه هر دل چاکی کف نیاز شده است
فتد به دست که تا زلف عنبرافشانش

سرش زگوی سبکتر ز تن جدا گردد
فتاد دیده هر کس به دست و چوگانش

به آب تیغ کند سبز، خط مشکین را
زبس که تشنه خضرست آب حیوانش

به زور چهره خود را شکفته می دارم
چو پسته ای که کند زخم سنگ خندانش

چهار فصل بهارست عندلیبی را
که زیر بال و پر خود بودگلستانش

به راه عشق قدم راشمرده نه صائب
که هست از آبله پادیده ور بیابانش

جواب آن غزل حافظ است این صائب
که جان زنده دلان سوخت دربیابانش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.