۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۲۹

چمن برید به مقراض رشک، سنبل خویش
سرآمدی ز نکویان به زلف و کاکل خویش

اگر چه هست لبت بی نیاز از پرسش
بپرس حال مرا گاهی از تغافل خویش

فتادگی است که پشتش نمی رسد به زمین
به خصم خویش سوارم من ازتحمل خویش

کمینه حکم شهنشاه عشق این حکم است
که گل پیاده رود در رکاب بلبل خویش

چه نعمتی است درین راه پرخطر صائب
که بسته ایم گران، توشه توکل خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.