۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۹۹

هر آن کسی که تو از نوشِ او بِنوشیدی
که هین، بِتَرس زِ هر کَس که دلْ بِدو دادی

بِداد پَندم اُستادِ عشق زِ اُستادی
زِ بَعدِ نوش کُند نیشِ اوتْ فَصّادی

چو چَشمِ مَستِ کسی، کرد حَلقه در گوشت
زِ گوشْ پَنبه بُرون کُن، مَجویْ آزادی

بَرین بِنِه دلِ خود را، چو دَخْلِ خنده رَسید
که غَم نَجویَد عُشْرَت، زِ خَرمَنِ شادی

مَگَر زمینِ مُسَلَّم دَهَد تو را سُلطان
چُنان که داد به بِشْر و جُنَیدِ بغدادی

چو طوقِ موهِبَت آمد، شِکَست گردنِ غَم
رَسید دادِ خدا و بِمُرد بیدادی

به هر کجا که رَوی، ماهْ بر تو می‌تابَد
مَه است نورفَشان بر خَراب و آبادی

غُلامِ ماه شُدی، شب تو را بِهْ از روز است
که پُشت دارِ تو باشد، میانِ هر وادی

خُنُک تو را و خُنُک جُمله هَمرَهانِ تو را
که سَعْدِ اَکْبَری و نیک بَختْ اُفتادی

به وَعده‌هایِ خوشَش اعتماد کُن، ای جان
که شاهً مِثًل ندارد به راست میعادی

به گوشِ تو همه تَفسیرِ این بگوید شاه
چُنان که اُشتُرِ خود را، نَوا زَنَد حادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.