هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عشق، جدایی از دنیا، رضایت به تقدیر، و فیض بخشیدن به دیگران سخن می‌گوید. او از بی‌خبری از جهان و نبود کسی برای پرسیدن نشان خود شکایت دارد، اما در عین حال به رضایت و آرامش درونی رسیده است. همچنین از ساقی کریم و عنان زندگی یاد می‌کند و از دست دل بدگمان خود درمانده است. در پایان، به امتحان قلم خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در متن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند درماندگی و شکایت از دنیا نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۵۰۶۸

ازگفتگوی عشق گزیدم زبان خویش
ازشیر ماهتاب بریدم کتان خویش

گر بیخبر روم ز جهان جای طعن نیست
یک کس نیافتم که بپرسم نشان خویش

نانش همیشه گرم بود همچو آفتاب
هرکس به ذره فیض رساند زخوان خویش

چون سرو درمقام رضا ایستاده ام
آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش

آن ساقی کریم که عمرش دراز باد
فرصت نمیدهد که بگیرم عنان خویش

ساغر به احتیاط ستاند ز دست خضر
درمانده ام به دست دل بدگمان خویش

پروای خال چهره یوسف نمی کند
صائب ز نقطه قلم امتحان خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.