۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۷۳

تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش
چون گردباد محو کنم نقش پای خویش

مستغنی از بهارم وآسوده ازخزان
در دشت ساده دل بی مدعای خویش

خلوتگهم ز بکر معانی است پرزحور
آماده است جنت من درسرای خویش

ازآب زندگی نکشم منت حیات
چون خضر،سبزم از سخن جانفزای خویش

رد و قبول خلق به یک سو نهاده ام
یکروی ویک جهت شده ام با خدای خویش

ساکن زآرمیدگی من بود زمین
گردون ز جا رود چو درآیم زجای خویش

صائب مرا به باغ وبهار احتیاج نیست
صد باغ دلگشاست مرا از نوای خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.