۱۷۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۰۴

طَوافِ کَعبهٔ دل کُن، اگر دلی داری
دل است کعبهٔ معنی، تو گِل چه پِنْداری

طَوافِ کعبهٔ صورت، حَقَت بِدان فرمود
که تا به واسطهٔ آن، دلی به دست آری

هزار بار پیاده طَوافِ کعبه کُنی
قَبولِ حَق نَشَود، گَر دلی بیازاری

بِدِه تو مُلْکَت و مال و دلی به دست آوَر
که دلْ ضیا دَهَدَت در لَحَد، شبِ تاری

هزار بَدْرِهٔ زَر، گَر بَری به حَضرتِ حَق
حَقَت بِگوید دل آر، اگر به ما آری

که سیم و زَر بَرِ ما لاشَی است،‌ بی‌مِقْدار
دل است مَطْلَبِ ما، گَر مرا طَلَب کاری

زِ عَرش و کُرسی و لوح و قَلَم، فُزون باشد
دلِ خَراب که آن را کَهی بِنَشْماری

مَدار خوار دلی را، اگر چه خوار بُوَد
که بَسْ عزیزِ عزیز است دل دَران خواری

دلِ خَراب چو مَنْظَرگَهِ اِلٰه بُوَد
زِهی سَعادتِ جانی که کرد مِعْماری

عِمارَتِ دلِ بیچارهٔ دو صدپاره
زِ حَجّ و عُمره بِهْ آید، به حَضرتِ باری

کُنوزِ گَنجِ الهی، دلِ خَراب بُوَد
که در خَرابه بُوَد دَفْنِ گنجْ بسیاری

کَمَر به خِدمَتِ دل‌‌ها بِبَند چاکروار
که بَرگُشایَد در تو طَریقِ اسراری

گَرَت سَعادت و اِقْبال گشت مَطْلوبَت
شَوی تو طالِبِ دل‌‌ها و کِبْر بُگْذاری

چو هم عِنانِ تو گَردد عِنایَتِ دل‌ها
شود یَنابِعِ حِکْمَت زِ قَلْبِ تو جاری

رَوان شود زِ لِسانَت، چو سیلْ آبِ حَیات
دَمَت بُوَد چو مَسیحا، دَوایِ بیماری

برایِ یک دل، موجود گشت هر دو جهان
شِنو تو نُکتهٔ لَوْلاکْ از لَبِ قاری

وَگَر نه کَوْن و مکان را وجود کِی بودی؟
زِ مِهْر و ماه و زِ اَرْض و سَمایِ زَنگاری

خَموش وَصْفِ دل اَنْدَر بیان‌ نمی‌گُنجَد
اگر به هر سر مویی، دو صد زبان داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.