۱۶۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۰۷

میانِ تیرگی خواب و نورِ بیداری
چُنان نِمود مرا دوشْ در شبِ تاری

که خوبْ طَلْعَتی از ساکِنانِ حَضرتِ قُدس
که جُمله مَحضِ خِرَد بود و نورِ هُشیاری

تَنَش چو روحِ مُقَدَّس، بَری زِ کِسْوَتِ جسم
چو عقل و جانِ گُهَردار، وَزْ غَرَض عاری

مرا ستایشِ بسیار کرد و گفت ای آن
که در جَحیمِ طبیعت، چُنین گرفتاری

شِکُفته گُلْبُن جَوزا، برایِ عِشرَت توست
تو سَر به گُلْخَنِ گیتی چرا فرود آری؟

سَریرِ هفت فَلَک تَختِ توست، اگرچه کُنون
زِ دستِ طَبْع، گرفتارِ چار دیواری

کَمالِ جان چو بَهایم، زِ خواب و خور مَطَلَب
که آفریده تو زین سان نه بَهرِ این کاری

بَدی مَکُن که دَرین کِشت زارِ زودْ زَوال
به داسِ دَهرْ همان بِدْرَوی که می‌کاری

پِیِ مُراد چه پویی، به عالَمی که دَرو
چو دَفْعِ رَنج کُنی، جُمله راحت اِنْگاری؟

حقیقتْ این شِکَم از آزْ پُر نخواهد شُد
اگر به مُلْکِ همه عالَمْش بِیَنْباری

گِرفتَمَت که رَسیدی بِدان چه می‌طَلَبی
ولی چه سود ازان، چون به جاش بُگْذاری؟

شبِ جوانی‌اَت ای دوست، چون سپیده دَمید
تو مَستْ خُفته و آگَهْ نه‌یی زِ بیداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.