۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۳۶

منم به نکهت خشکی ز بوستان قانع
ز وصل گل به خس و خار آشیان قانع

درون خانه شکارش آماده است
کسی که گشت به خمیازه چون کمان قانع

زبان دراز بود، هرکه همچو تیغ شود
به خون ز نعمت الوان این جهان قانع

چرا طفیلی زاغ سیاه کاسه شود؟
کسی که همچو هما شد به استخوان قانع

به سیم ، دامن یوسف ز دست نتوان داد
ازان جهان نتوان شد به این جهان قانع

همیشه بر لب بام خطر بود درخواب
ز صدر هرکه نگردد به آستان قانع

ز آب خضر حیات ابد تمنا کن
مشو ز تیغ شهادت به نیم جان قانع

شود خزینه اسرار سینه اش صائب
کسی که شد به لب خامش ازبیان قانع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.