هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر نارضایتی شاعر از قناعت به امور ناچیز و کم‌ارزش است. او از قناعت به خشکی به جای گل، به استخوان به جای خوان سلیمان، و به برگ سبز به جای باغ گل شکوه می‌کند. شاعر به دنبال معانی عمیق‌تر و ارزش‌های والاتر است و قناعت به کم‌ترینها را نمی‌پذیرد. در نهایت، او به این نتیجه می‌رسد که حتی زخم‌ها و رنج‌ها می‌توانند باعث رشد و امنیت شوند، همان‌طور که بلبل از زخم خار گلستان در امان می‌ماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و تمثیل‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۵۱۳۷

مشو به دیدن خشک از سمنبران قانع
مشو ز خوان سلیمان به استخوان قانع

چو غنچه دوخته ام کیسه ها به خرده گل
به برگ سبز شوم چون زباغبان قانع ؟

حلال باد به یعقوب بوی پیراهن
که من ز دور به گردم زکاروان قانع

خطا چگونه شودتیر من،که گردیم
ز صید خویش به خمیازه چون کمان قانع

مرا ز خویش درین آسیا چوباری نیست
شدم به گردش خشکی زآسمان قانع

خوش است لقمه که چشمی نباشد از پی آن
به خوردن دل خود گشته ام ازان قانع

ز بوسه صلح به پیغام خشک نتوان کرد
به نیم جان نشوم زان جهان جان قانع

همان ز رهگذر رزق می کشم سختی
اگر چه من چو همایم به استخوان قانع

به یک دو کف نتوان سیر شد زآب حیات
به یک دو زخم زتیغش شوم چسان قانع؟

ز زخم خار شود امن بلبلی صائب
که شد به رخنه دیوار گلستان قانع
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.