هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی خود به معشوق الهی سخن می‌گوید. او معشوق را منشأ زیبایی‌ها، هستی و مستی‌ها می‌داند و از دوری و تنهایی بدون او شکوه می‌کند. شاعر از بخشش، عشق و حضور معشوق در زندگی خود سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که بدون او، زندگی بی‌معنا و سخت است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۱۰

جانِ جانِ مایی، خوش‌تَر از حَلْوایی
چَرخ را پُر کردی، زینَت و زیبایی

دایهٔ هستی‌ها، چَشمهٔ مَستی‌ها
سَردِهِ مَستانی، وآفَتِ سَرهایی

باغ و گنجِ خاکی، مَشْعله‌‌یْ اَفْلاکی
از طَوافَت کیوان، یافته بالایی

وَعده کردی کآیَم، وَعده را می‌پایَم
ای قَمَر سیمایَم، تو کِه را می‌پایی؟

وقتِ بَخشش جانا، کانی و دریایی
وقتِ گفتن مانا، که شِکَر می‌خایی

بی‌تواَم پَروانی، جایِ تو پیدا نی
در پِیِ تو دل‌ها، خیره و هر جایی

هوش را بِرْبایَد، عُمر را اَفْزایَد
چَشم را بُگْشایَد، هرچه تو فرمایی

اَندَران مجلس‌ها، که تو باشی شاها
جانْ نَگُنْجَد، تا تو نَدْهی‌‌‌اَش گُنجایی

تَلْخ‌تَر جامْ ای جان، صَعْب‌تَر دامْ ای جان
آن بُوَد که مانَم‌ بی‌تو در تنهایی

خوش‌تَرین مَقصودی، با نَوا تَرسودی
آن بُوَد که گویی چونی ای سودایی؟

پُختگان را خَمْری، بَهرِ خامانْ شیری
بَهرِ شیره وْ شیرَت، بین تو خونْ پالایی

عشقِ تو خوش خیزی، در جِگَر آمیزی
دستِ تو خونْ ریزی، دست را نالایی

گَر شود هر دستی دَستگیرِ مَستی
نیست چاره پیدا، تا تو ناپیدایی

روح‌‌ها دریا دان، جسم‌‌ها کَف‌‌ها دان
تو بیا، ای آن کِه گوهرِ دریایی

سَیِّدی مَولایی، مَسْکَنی مَثْوایی
مُبْدِعُ الْاَشْیاءِ مُسْکِرُالْاَجْزاءِ

فالِقُ الْاِصْباحِ، خالِقُ الْاَرْواحِ
یا کَریمَ الرّاحِ، ساعَةَ الْاِسْقاءِ

من نَهادم دستم، بر دَهانِ مَستَم
تا تو گویی که تو داده‌یی گویایی
وزن: فاعلن مفعولن فاعلن مفعولن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۸/۲۹ ۲۳:۳۱

دمت گرم