هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی و جدایی از یار و دوست سخن می‌گوید و خود را مانند بلبل مسکین در باغ خزان‌زده توصیف می‌کند. او از غم و اندوه خود می‌گوید و با تصاویری مانند برگ‌های خزان، غنچه‌های نشکفته، و بلبلان باغ، احساسات خود را بیان می‌کند. شاعر همچنین از نارسایی مشرب و خشکی روح خود سخن می‌گوید و در نهایت، به خموشی و تنگدلی خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۱۴۹

چنان که بلبل مسکین بود خزان درباغ
ز یار و دوست جدا مانده ام چنان درباغ

سبک در آیم وبیرون روم سبک چو نسیم
نیم به خاطر نازکدلان گران درباغ

فتاده ایم پی هم چو برگهای خزان
اگر چه یک دوسه روزیم میهمان درباغ

ز خویش خیمه برون زن، غم رفیق مخور
که شد ز بوی گل آماده کاروان درباغ

بگیر خون خود از جام ارغوانی رنگ
که یک دو هفته بود جوش ارغوان درباغ

ز نارسایی مشرب، میان باده کشان
خجل ز خشکی خویشم چو آشیان درباغ

چو برگ غنچه نشکفته ما گرفته دلان
نشد که سر به هم آریم یک زمان درباغ

مرا که چشم به پای خودست چون نرگس
چه سود ازین که بود منزل و مکان درباغ ؟

ترست از عرق شرم جیب و دامن گل
شب گذشته که بوده است میهمان درباغ ؟

که خوشه چین شده یارب دگر ز خرمن گل ؟
که برق می جهد از چشم بلبلان درباغ

دلیل تنگدلی بس بود همین صائب
که همچوغنچه خموشم به صد زبان درباغ
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.