هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و تاریکی زندگی خود می‌گوید و از چراغ به عنوان نماد امید و روشنایی یاد می‌کند. او احساس می‌کند که هرگز نتوانسته از نور چراغ بهره‌ای ببرد و همیشه در تاریکی مانده است. همچنین، از طبیب و دیگران می‌خواهد که به او رحم کنند، زیرا احساس می‌کند که هیچ راه نجاتی برایش وجود ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، اشعار کلاسیک معمولاً نیاز به درک ادبی و تجربه‌ی زندگی بیشتری دارند.

غزل شمارهٔ ۵۱۵۱

دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ
شبی به روز نکردیم زیر پای چراغ

به ناامیدی من رحم کن که می سوزد
طبیب بر سر بالین من به جای چراغ

همیشه زیر سیاهی است داغ روزن من
درآن حریم که تاریک نیست پای چراغ

بس است معذرت کشتنم پشیمانی
که آه سرد نسیم است خونبهای چراغ

اگر چه ریخت ز هم تاروپود فانوسم
به گردش است همان درسرم هوای چراغ

اگر ستاره به خورشید می رسد صائب
کجا رسد به رخ آتشین صفای چراغ ؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.