هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به توصیف خداوند و صفات او میپردازد. شاعر از قدرت و رحمت بیپایان خداوند سخن میگوید و بیان میکند که خداوند همهچیز را میشوید و همه را به سوی خود جذب میکند. همچنین، شاعر از رابطهی انسان با خدا و نیاز انسان به او صحبت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۱۱۲
تو خدایْ خویی، تو صِفاتِ هویی
تو یکی نباشی، تو هزارتویی
به یکی عِنایَت، به یکی کِفایَت
زِ غَم و جِنایَت، همه را بِشویی
همه یاوه گشته، همه قبله هِشْته
چه غَم است کاخِر، همه را بِجویی؟
همه چاره جویان، زِ تو پایْ کوبان
همه حَمْدگویان، که خُجَسته رویی
تو مرا نگویی، زِ کدام باغی؟
تو مرا نگویی، زِ کدام کویی؟
همه شاه دوزی، همه ماه سوزی
همه وای وایی، همه های هویی
تو اگر حَبیبی، چه عَجَب حَبیبی
تو اگر عَدویی، چه عَجَب عَدویی
زِ حَیاتْ بِشْنو، که حَیاتْ بَخشی
زِ نَباتْ بِشْنو، که نَبات خویی
تو اگر زِ مَستی، دلِ ما بِخَستی
دو سَبو شِکَستی، نه دو صد سَبویی؟
تو سَماعِ گوشی، تو نَشاطِ هوشی
نَظَرِ دو چَشمی، شِکَرِ گِلویی
نه دِلَت گُشادم، که دِگَر نگویی؟
نه چو موت کردم، که دِگَر نَمویی؟
کَدوییست سِرکه، کَدوییست باده
تُرُشی رها کُن، اگر آن کَدویی
تو خَموش، آخِر که رَباب گشتی
که به تَن چو چوبی، که به دلْ چو مویی
تو چرا بِکوشی، جِهَتِ خَموشی
که جهان نَمانَد، تو اگر نگویی
تو یکی نباشی، تو هزارتویی
به یکی عِنایَت، به یکی کِفایَت
زِ غَم و جِنایَت، همه را بِشویی
همه یاوه گشته، همه قبله هِشْته
چه غَم است کاخِر، همه را بِجویی؟
همه چاره جویان، زِ تو پایْ کوبان
همه حَمْدگویان، که خُجَسته رویی
تو مرا نگویی، زِ کدام باغی؟
تو مرا نگویی، زِ کدام کویی؟
همه شاه دوزی، همه ماه سوزی
همه وای وایی، همه های هویی
تو اگر حَبیبی، چه عَجَب حَبیبی
تو اگر عَدویی، چه عَجَب عَدویی
زِ حَیاتْ بِشْنو، که حَیاتْ بَخشی
زِ نَباتْ بِشْنو، که نَبات خویی
تو اگر زِ مَستی، دلِ ما بِخَستی
دو سَبو شِکَستی، نه دو صد سَبویی؟
تو سَماعِ گوشی، تو نَشاطِ هوشی
نَظَرِ دو چَشمی، شِکَرِ گِلویی
نه دِلَت گُشادم، که دِگَر نگویی؟
نه چو موت کردم، که دِگَر نَمویی؟
کَدوییست سِرکه، کَدوییست باده
تُرُشی رها کُن، اگر آن کَدویی
تو خَموش، آخِر که رَباب گشتی
که به تَن چو چوبی، که به دلْ چو مویی
تو چرا بِکوشی، جِهَتِ خَموشی
که جهان نَمانَد، تو اگر نگویی
وزن: فعلات فع لن فعلات فع لن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.