۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۱۴

عشقِ تو خوانَد مرا کَزْ من چه می‌گُذَری؟
نیکو نِگَر، که مَنَم آن را که می‌نِگَری

من نُزل و مَنْزِلِ تو، من بُرده‌اَم دلِ تو
که جانْ زِ مَن بِبَری، وَاللّهْ که جانْ نَبَری

این شمع و خانه مَنَم، این دام و دانه مَنَم
زین دامْ‌ بی‌خَبَری، چون دانه می‌شُمَری

دوری زِ میوهٔ ما، چون بَرگ می‌طَلَبی
دوری زِ شیوهٔ ما، زیرا که شیوه گَری

اَنْدَر قیامَتِ ما، هر لحظه حَشْرِ نو است
زین حَشْر‌ بی‌خَبَرند، این مَردمِ حَشَری

اَرْواح بر فَلَکَند، پَرّان به قولِ نَبی
اَرْواحُ اُمَّتِنا فی اَطْیُرٍ خُضُرِ

زان طالِبِ فَلَکَند، کَزْ جوهرِ مَلَکَند
اُنْظُرْ اِلیٰ مَلَکٍ فی صُورَةِ الْبَشَرِ

این روحْ گِردِ بَدَن، چون چَرخْ گِردِ زمین
فَالْجِسْمُ جامِدَةٌ، وَ الرُّوحُ فِی السَّفَرِ

زین بُرج‌‌ها بِگُذَر، چون هم پَرِ مَلَکی
وَاطْلَعْ عَلیٰ اُفُقٍ کَالشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.