هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق الهی سخن می‌گوید. او معشوق را به عنوان منبع حیات، نور و حقیقت می‌ستاید و از جدایی و درد عشق شکوه می‌کند. شاعر معشوق را به عنوان موجودی فراتر از درک و توصیف می‌داند که در عین حال در همه جا حاضر است و همه چیز را در بر می‌گیرد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۱۶

دِلا گَر مرا تو بِبینی ندانی
به جانْ آتشینَم، به رُخْ زَعفَرانی

دل از دل بِکَندم، که تا دلْ تو باشی
زِ جانْ هم بُریدم، که جان را تو جانی

زِ خون بر رُخِ من، بِدیدی نِشان‌ها
کُنون رفت کارَم، گُذشت از نشانی

تو شاهِ عَظیمی، که در دلْ مُقیمی
تو آبِ حَیاتی، که در تَنْ رَوانی

تو آن نازنینی، که در غَیب بینی
نگفتند هرگز، تو را، لَنْ تَرانی

چه میْ نوش کردی، چه روپوش کردی؟
تو روپوش می‌کُن؟ که پنهان نَمانی

چه جَنَّت؟ چه دوزخ؟ تویی شاهِ بَرزَخ
بِرانی، بِرانی، بِخوانی، بِخوانی

تو آن پَهْلَوانی، که چون اسب رانی
زِ مَشرق به مَغرب، به یک دَم رَسانی

تو آن صَدْر و بَدْری، که در بَرّ و بَحْری
هم اِلْیاس و خِضْری، وَ هَم جانِ جانی

کسی‌ بی‌تو زنده؟ زِهی تَلْخْ مُردن
چو پیشِ تو میرَد، زِهی زندگانی

اَیا هم نِشینا، جُز این چَشمِ بینا
دو صد چَشمِ دیگر، تو داری نهانی

اگر مَردِ دینی، بَسی نَقْش بینی
مَکُن سَجده آن را که تو جانِ آنی

گِرِه را تو بُگْشا، اَیا شَمسِ تبریز
گِرِه از گُمان است و تو صد عِیانی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.