هوش مصنوعی: این متن شعری است که از استعاره‌ها و تصاویر مختلف برای بیان مفاهیمی مانند ناامیدی، خشکی و بی‌حاصلی استفاده می‌کند. شاعر از عناصری مانند غنچه خشک، می خشک، شهد بی‌فایده، و داغ بی‌نمک برای انتقال حس یأس و ناکامی بهره می‌برد. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی و تاریخی مانند فرهاد، شاپور، و منصور حلاج دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم پیچیده و استعاره‌های عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی اشارات تاریخی و عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲۱۹

از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک
درجام سفالین می پرزور شود خشک

شهدی که توان کرد لب خشکی ازو تر
حیف است که در خانه زنبور شود خشک

داغی که به امید نمک چشم گشوده است
مپسند که از مرهم کافور شود خشک

از سردی دوران چه غم آتش نفسان را؟
حاشا که ز سرما شجر طور شود خشک

وقت است ز افشردن سرپنجه مژگان
چون آینه در دیده من نور شود خشک

خط گرد برآورد ازان روی عرقناک
دریای محیط ازنظر شور شود خشک

گر آب شود تیشه فرهاد عجب نیست
جایی که قلم درکف شاپور شود خشک

بزمی که دراو نغمه تر پرده نشین است
رگ در تن من چون رگ طنبور شود خشک

پیچیدن سرپنجه من کار فلک نیست
کز دهشت من پنجه هم زور شود خشک

از جوش نشاطی که زند خون شهیدان
تاحشر محال است لب گور شود خشک

از چوب محابا نکند شعله آتش
از دار کجا جرأت منصور شود خشک؟

چون تر شود از سرکه پیشانی زهاد؟
آن را که دماغ از می انگور شود خشک

تا حکم تو بر شیشه و پیمانه روان است
مگذار لب صائب مخمور شود خشک
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.