۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۲۸

جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ
که از شمار شرر می دهد خبر دل سنگ

چکیده جگر شعله است نغمه عود
کمند عشرت رم کرده است رشته چنگ

هوای چیدن گل دارم از گلستانی
که باغبان جهد از خواب از پریدن رنگ

سفینه املم در محیطی افتاده است
که هست رشته شیرازه اش ز پشت نهنگ

دلم به اختر بدروز سینه صاف شود
ستاره پنبه گذارد اگر به داغ پلنگ

شراب عشق درآید اگر به خانه زور
شود ز سایه میناکبود چهره سنگ

به قید رسم گرفتار شد دل صائب
مباد هیچ مسلمان اسیر قید فرنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.