۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۳۴

خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل
آتش بیطاقتی بالا گرفت از جان گل

رخنه ای تا هست فیض آفتاب حسن هست
بلبل ما در قفس مست است از احسان گل

بلبلان را در میان آب و آتش غوطه داد
گریه رسوای شبنم خنده پنهان گل

حسن می باید که باشد عشق گو هرگز مباش
صد قفس بال و پر بلبل بلا گردان گل

ای نسیم مرگ با باد خزان همراه باش
عندلیب ما ندارد طاقت هجران گل

یاد ایامی که می بست از محبت باغبان
گوشه دامان ما بر گوشه دامان گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.