هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، شاعر پرآوازه سبک هندی، به موضوع دل و گرفتاری‌های آن می‌پردازد. شاعر از اسارت دل در بند عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید و تلاش می‌کند تا با تصاویر زیبا و استعاره‌های پیچیده، حالات درونی خود را بیان کند. او از زنجیرهای دل، تلخی‌های روزگار، و امید به رهایی می‌گوید و در نهایت، بر اهمیت پرستاری از دل تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است و درک آن نیاز به شناخت ادبیات کلاسیک و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تعابیر آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲۴۱

مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل
که شب زلف بود زنده زبیداری دل

بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد
من که آزاد نگشتم ز گرفتاری دل

تیغ خورشید ز خاکستر شب نورانی است
سبزی بخت بود پرده زنگاری دل

از گرفتاری پیوند سبک کن دل را
که بود شهپر توفیق سبکباری دل

کیست جز دیده خونبار درین خاکستان
که سرانجام دهد شربت بیماری دل

بر تهیدستی دریای گهر می خندد
شوره زار تن خاکی ز گهر باری دل

تلخی زهر بود باده لب شیرین را
هست در تلخی ایام شکر خواری دل

دو سه روزی که درین غمکده مهمان بودم
بود چون غنچه مدارم به جگر خواری دل

خاک تن را دهد از جلوه مستانه به باد
نشود غفلت اگر پرده هشیاری دل

در ره سیل کشد پای به دامن چون کوه
هرکه با جلوه او کرد عنانداری دل

ننهد پشت به دیوار فراغت هرگز
پای هرکس که به گل رفت زمعماری دل

رگ کانی است که در لعل نهان گردیده است
قامت همچو نهال تو زبسیاری دل

به پرستاری دل روز جزا درماند
هرکه صائب نکند چاره بیماری دل
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.