۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۶۰

دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل
چون زلف تاب داده سنانی ز دود دل

چون لاله سرخ روست درین بوستانسرا
آن را که هست سوخته نانی ز دود دل

بر جا نماند آن که بود چون شراره اش
در زیر پای تخت روانی ز دود دل

چون خامه رهنورد تو هرجا که بگذرد
ماند به یادگار نشانی ز دود دل

دارد خط امان ز تریهای روزگار
آن را که هست آینه دانی ز دود دل

از ما حذر که در دهن آتشین ماست
چون لاله داغ دیده زبانی ز دود دل

در تنگنای سینه من جلوه می کند
هر گوشه سبز مور میانی ز دود دل

تیرش ز سنگ خاره چو ابرو گذر کند
در دست هرکه هست کمانی ز دود دل

افتاده تا به روز قیامت سیاه مست
هرکس که تلخ ساخت دهانی ز دود دل

زان تازه و ترم که رسانیده است عشق
در سینه ام بنفشه ستانی ز دود دل

صائب هوای چشمه حیوان نمی کنم
دارم اگر چه سوخته جانی ز دود دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.