هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از معشوق خود می‌خواهد که از او نرنجد و بهانه نگیرد. شاعر معشوق را یار غار و امید خود می‌داند و از او می‌خواهد که حتی اگر سرنخورد، از او نرنجد. شاعر معشوق را جان و خاص خود می‌داند و از او می‌خواهد که از هر جا برنجد، از این‌جا نرنجد. شاعر معشوق را شب‌فروز و بخت و روز خود می‌داند و از او می‌خواهد که امشب بخندد و فردا نرنجد. شاعر خود را مشتی خاک می‌داند و از معشوق می‌خواهد که از او و دیگران نرنجد. شاعر از معشوق می‌خواهد که از نادان نگیرد و از دانا نرنجد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم موجود در متن نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی و روابط انسانی دارند.

غزل شمارهٔ ۳۱۲۲

اَلا میرِ خوبان، هَلا تا نَرَنجی
بَهانه نگیریّ و از ما نَرنجی

تویی یارِ غارَم امید از تو دارم
که گَر سَر نَخارَم، نِگارا نَرَنجی

تو جانْ آنِ مایی، تو خاصْ آنِ مایی
زِ هر جا بِرَنجی، ازین جا نَرنجی

تویی شب فُروزَم، تویی بَخت و روزَم
که امشب بِخَندیّ و فردا نَرنجی

یکی مُشتْ خاکیم ای جان، چه باشد
که از ما و زین‌‌ها و زان‌‌ها نَرنجی

چو دانا و نادان، شُدند از تو شادان
زِ نادانْ نگیری، زِ دانا نَرنجی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.