هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس ناامیدی، تنهایی و بی‌کسی خود سخن می‌گوید. او خود را مانند گل پژمرده بر روی مزار، آیینه‌ای زنگار گرفته و گوهری دور از مژگان ابر بهار توصیف می‌کند. شاعر از بی‌اعتنایی دیگران و افتادن در گرداب بی‌اختیاری گله می‌کند و در نهایت از خود می‌پرسد که در میان مردم جهان چه کار کرده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، تم‌های غمگین و ناامیدانه‌ی شعر برای سنین پایین مناسب نیست.

غزل شمارهٔ ۵۲۸۵

روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یارافتاده ام

دست رغبت کس نمی سازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده برروی مزارافتاده ام

اختیارم نیست چون گرداب بر سر گشتگی
نبض موجم در تپیدن بیقرار افتاده ام

عقده ای هرگز نکردم باز از کار کسی
در چمن بیکار چون دست چنار افتاده ام

نیستم یک چشم زد ایمن ز آسیب شکست
گوییا آیینه ام در زنگبار افتاده ام

همچو گوهر گردلم از سنگ گردد دور نیست
دور از مژگان ابر نو بهار افتاده ام

من که صائب کاریکرو کرده ام با کاینات
درمیان مردم عالم چه کار افتاده ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.