۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۸۴

چون قدح از عکس ساقی در بهشت افتاده ام
در خرابات مغان خوش سر نوشت افتاده ام

در جهان آب و گل از درد و داغ عشق او
دوزخی دارم که از یاد بهشت افتاده ام

خارو گل آب از بهارستان وحدت می خورد
من ز غفلت در تمیز خوب وزشت افتاده ام

خم به فکر خاکساریهای من خواهد فتاد
چند روزی بر زمین گر همچو خشت افتاده ام

چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را
خال موزونم که به رخسار زشت افتاده ام

من که صائب تا به گردن در گل تن مانده ام
زین چه حاصل کز ازل گردون سرشت افتاده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.