هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و علاقهی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او از دلدادن و جانسپردن به معشوق، رنجهای عشق و اشتیاق به دیدار معشوق میگوید. معشوق در این شعر به عنوان موجودی مقدس و حیاتبخش توصیف میشود که در دل شاعر جای دارد و زندگی او را معنا میبخشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی احساسی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیدهی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۱۲۵
بُتا گَر مرا تو بِبینی، نَدانی
به جانْ لاله زارم، به رُخْ زَعفَرانی
بِدادم به تو دل، مرا تو بِهْ از دل
سِپارَم به تو جان، که جان را تو جانی
هزاران نشان بُد، زِ آه و زِ اَشْکَم
کُنون رَفت کارم، گُذشت از نشانی
تو شاهِ عَظیمی، که در دلْ مُقیمی
تو آبِ حَیاتی، که در تَنْ رَوانی
تو هم غَیبْ بینی، تو هم نازنینی
نگفتند هرگز تو را لَنْ تَرانی
چو سَرجوش کردی، چه روپوش کردی؟
تو روپوش میکُن، که پنهان نَمانی
زِهی تَلْخْ مرگی، چو بیتو زِیَد جان
چو پیشِ تو میرَم زِهی زندگانی
ازین جانِ ظاهر، به جانْ آمدم من
کَزین جانِ ظاهر شود جانْ نَهانی
به جانْ لاله زارم، به رُخْ زَعفَرانی
بِدادم به تو دل، مرا تو بِهْ از دل
سِپارَم به تو جان، که جان را تو جانی
هزاران نشان بُد، زِ آه و زِ اَشْکَم
کُنون رَفت کارم، گُذشت از نشانی
تو شاهِ عَظیمی، که در دلْ مُقیمی
تو آبِ حَیاتی، که در تَنْ رَوانی
تو هم غَیبْ بینی، تو هم نازنینی
نگفتند هرگز تو را لَنْ تَرانی
چو سَرجوش کردی، چه روپوش کردی؟
تو روپوش میکُن، که پنهان نَمانی
زِهی تَلْخْ مرگی، چو بیتو زِیَد جان
چو پیشِ تو میرَم زِهی زندگانی
ازین جانِ ظاهر، به جانْ آمدم من
کَزین جانِ ظاهر شود جانْ نَهانی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.