۳۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۲۵

بُتا گَر مرا تو بِبینی، نَدانی
به جانْ لاله زارم، به رُخْ زَعفَرانی

بِدادم به تو دل، مرا تو بِهْ از دل
سِپارَم به تو جان، که جان را تو جانی

هزاران نشان بُد، زِ آه و زِ اَشْکَم
کُنون رَفت کارم، گُذشت از نشانی

تو شاهِ عَظیمی، که در دلْ مُقیمی
تو آبِ حَیاتی، که در تَنْ رَوانی

تو هم غَیبْ بینی، تو هم نازنینی
نگفتند هرگز تو را لَنْ تَرانی

چو سَرجوش کردی، چه روپوش کردی؟
تو روپوش می‌کُن، که پنهان نَمانی

زِهی تَلْخْ مرگی، چو‌ بی‌تو زِیَد جان
چو پیشِ تو میرَم زِهی زندگانی

ازین جانِ ظاهر، به جانْ آمدم من
کَزین جانِ ظاهر شود جانْ نَهانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.