هوش مصنوعی: شاعر در این متن از پاکی و روشنایی دل خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود مشکلات و تاریکی‌ها، قلبش همچون آیینه‌ای صاف و روشن است. او از فقر و نیاز به دیگران بی‌نیاز است و گنجینه‌ای از گوهرهای معنوی در درون خود دارد. شاعر همچنین به تفاوت میان سفیدی و سیاهی اشاره می‌کند و خود را همچون قلمی می‌داند که این تفاوت را نمایان می‌سازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳۲۱

صاف چون صبح است با عالم دل بی کینه ام
می توان رو دید از روشندلی در سینه ام

از می روشن سیاهی آب حیوان می شود
نیست بر خاطر غباری از شب ادینه ام

گر زنم مهر خموشی برلب خود می شود
کشتی دریایی از آب گهر گنجینه ام

داشت چون طوطی نهان در زنگ خودبینی مرا
تا نظر بستم ز خود بی زنگ شد آیینه ام

نیستند ایمن ز چشم زخم روشن گوهران
دارد از جوهر زره زیر قبا آیینه ام

فقر بر من از خسیسی چون گدایان پینه نیست
رقعه حاجت ندارد خرقه پشمینه ام

تا سفیدی از سیاهی فرق کردم چون قلم
بود دایم مشرق زخم نمایان سینه ام

یکقلم گر موج دریا دست یغمایی شود
صائب از گوهر نمی گردد تهی گنجینه ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.