۱۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۲۵

گفتگوی عشق را من در میان انداختم
طرح جوهر من به شمشیر زبان انداختم

نامی از شور محبت بر زبانها مانده بود
این نمک من در خمیر خاکیان انداختم

داشت بردورهدف جولان خدنگ اهل فکر
این پریشان سیر را من بر نشان انداختم

روی دریای سخن را خاروخس پوشیده داشت
این خس و خاشاک را من برکران انداختم

چرخ کاه کهنه ای می داد پیش از من به باد
دانه من در آسیای آسمان انداختم

من ز لوح خاک شستم ابجد عشق مجاز
شورش عشق حقیقی در جهان انداختم

جلوه یوسف نیفکنده است در بازار مصر
از سخن شوری که در اصفهان انداختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.