هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی و عزلت خود می‌گوید و از مهر خموشی به عنوان تنها همدم خود یاد می‌کند. او از دنیای پرزرق و برق و ارباب حال دوری می‌جوید و عزلت و سکوت را بر جمعیت‌های پرتکلف ترجیح می‌دهد. شاعر به عزت نفس و آزادگی خود افتخار می‌کند و از تلاش برای شهرت دوری می‌کند. او خود را با عنقا مقایسه می‌کند که در گمنامی سعی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳۲۸

از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم
رشته باران بود شیرازه جمعیتم

نیست جز مهر خموشی حلقه ای بر در مرا
می خورد بر یکدیگر از چشم گویاخلوتم

از کمال بی دماغی صحبت ارباب حال
خانه زنبور می آید به چشم وحشتم

تلخ دارد عیش بر کنج دهان گلرخان
از شکر شیرینی بسیار کنج عزلتم

آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
روزه از حرف طمع دارد زبان حاجتم

مستی و دیوانگی می ریزد از رفتار من
نقش پا رطل گران می گردد از کیفیتم

از تماشای شکار جرگه دارد بی نیاز
شادی جمعیت دل در کمند وحدتم

می گذارم گر چه چون خورشید پهلو بر زمین
آسمان را داغ دارد از بلندی همتم

حرف حق را برزبان می آوردم منصوروار
تیغ می مالد زبان بر خاک پیش جراتم

با همه بی حاصلی دارم دل آزاده ای
برنیاید از بغل چون سرودست حاجتم

همچو عنقا سعی درگمنامی خود می کنم
نیست صائب چون نواسنجان تلاش شهرتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.