هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساس تنهایی، بیکسی و آرزوهای برآوردهنشده شاعر است. او از نداشتن همدرد و همراه شکوه میکند و شرایط سخت خود را توصیف مینماید. شاعر از عزلت و انزوا سخن میگوید و آرزو میکند که اگر امکانات یا همراهی داشت، وضعیتش متفاوت بود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، احساسات غمگینانه و پیچیدگیهای موجود در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۵۳۴۷
گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم
می کشیدم ناله از دل تا نفس می داشتم
سود من در پله نقصان ز بی سرمایگی است
می شدم سیمرغ اگر بال مگس می داشتم
صحبت همدرد زندانم را گلستان می کند
هم نوایی کاش در کنج قفس می داشتم
وحشت ذاتی گوارا کرد عزلت را به من
می شدم دیوانه گر الفت به کس می داشتم
این زمان شد سینه ام تاریک ورنه پیش ازین
صبح را آیینه در پیش نفس می داشتم
شد ز قحط آه از مطلب کمندم نارسا
کاش دودی در جگر چون خاروخس می داشتم
پله دوری ز محمل بود منظور ادب
گوش اگر گاهی به آواز جرس می داشتم
حرف تلخی از دهان او به من هم می رسید
گر زبان شکوه چون اهل هوس می داشتم
بیکسیها ناله را بر من گوارا کرده است
مهر بر لب می زدم گر دادرس می داشتم
پختگی دریای پر شور مرا خاموش کرد
کاش جوشی چون شراب نیمرس می داشتم
تا دل از ذوق گرفتاری به آزادی رسید
شد تمام امید بیمی کز عسس می داشتم
از نفسهای پریشان تیره شد آیینه ام
صبح می گشتم اگر پاس نفس می داشتم
گر نمی گردید در عالم کس من بی کسی
از کسان صائب من بیکس چه کس می داشتم
می کشیدم ناله از دل تا نفس می داشتم
سود من در پله نقصان ز بی سرمایگی است
می شدم سیمرغ اگر بال مگس می داشتم
صحبت همدرد زندانم را گلستان می کند
هم نوایی کاش در کنج قفس می داشتم
وحشت ذاتی گوارا کرد عزلت را به من
می شدم دیوانه گر الفت به کس می داشتم
این زمان شد سینه ام تاریک ورنه پیش ازین
صبح را آیینه در پیش نفس می داشتم
شد ز قحط آه از مطلب کمندم نارسا
کاش دودی در جگر چون خاروخس می داشتم
پله دوری ز محمل بود منظور ادب
گوش اگر گاهی به آواز جرس می داشتم
حرف تلخی از دهان او به من هم می رسید
گر زبان شکوه چون اهل هوس می داشتم
بیکسیها ناله را بر من گوارا کرده است
مهر بر لب می زدم گر دادرس می داشتم
پختگی دریای پر شور مرا خاموش کرد
کاش جوشی چون شراب نیمرس می داشتم
تا دل از ذوق گرفتاری به آزادی رسید
شد تمام امید بیمی کز عسس می داشتم
از نفسهای پریشان تیره شد آیینه ام
صبح می گشتم اگر پاس نفس می داشتم
گر نمی گردید در عالم کس من بی کسی
از کسان صائب من بیکس چه کس می داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.