۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۴۸

گر در اقلیم رضا کاشانه ای می داشتم
در بهشت نقد اینجا خانه ای می داشتم

کرد تنهایی به من این خاکدان را دلنشین
می شدم آواره گر همخانه ای می داشتم

می کشیدم قامت همچون خدنگش را به بر
چون کمان من هم اگر سر خانه ای می داشتم

بی سرانجامی مرا دارد مسلمان این چنین
می شدم کافر اگر بتخانه ای می داشتم

باعث آزادی چندین دبستان طفل شد
کاش من هم طالع دیوانه ای می داشتم

نامه اعمال را زین بیش می کردم سیاه
گر امیدگریه مستانه ای می داشتم

گرد ویرانی نمی گردید از جایی بلند
در خور سیلاب اگر ویرانه ای می داشتم

از نزول غم نمی شد خانه یک دل خراب
گر به قدر درد و غم کاشانه ای می داشتم

آنچه از خون جگر در کاسه من کرد چرخ
جمع اگر می ساختم میخانه ای می داشتم

می توانستم گره صائب به بال برق زد
گربه کشت خود امید دانه ای می داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.