هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر درد و رنج عاشقانه است که با تصاویر شاعرانه‌ای مانند زخم، ناوک، و خون به تصویر کشیده شده است. شاعر از غم و اندوه خود می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی خنده نیز دردی را تسکین نمی‌دهد. این شعر به‌صورت نمادین به عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن می‌پردازد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳۵۸

جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم
آخر آمد ناوک اوراست بر بالای زخم

در حریم سینه ام هر جا نفس پا می نهد
کاروان زخم افتاده است بر بالای زخم

خنده بیدردی است در آیین ماتم دوستان
می کشد آخر مرا این خنده بیجای زخم

غیر حرف شکوه مرهم نیارد بر زبان
ناوک او اگر زند انگشت بر لبهای زخم

می شود بر دست من هر داغ گردابی ز خون
آستین هر گه کشم بر چشم خونپالای زخم

گشته ام صائب خلاص از دستبرد بیغمی
تا کشیده تیغ او بر سینه ام طغرای زخم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.