هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از بینیازی و فارغالبالی خود از دنیا و مادیات سخن میگوید. او از تحصیل دنیا، تلخیهای زندگی، و حتی از خواب و خوراک بینیاز شده است. ذکر و فکر معشوق او را از هر چیزی غافل کرده و درد بیدرمان عشق، او را از مردم دور ساخته است. شاعر از دورنگیهای جهان خسته شده و با وجود هنرهای فراوان، به عیوب خود مینگرد. او کنترل اختیار خود را از دست داده و مانند فرهاد از کارفرما فارغ است. در نهایت، شاعر از تماشا و دنیا فارغ شده و به تفکر درباره عقبی پرداخته است.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات و استعارهها ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۵۳۸۶
سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم
ابر سیرابم ز روی تلخ دریا فارغم
پیش پا دیدن نمی آید زمن چون گردباد
از خس و خاشاک اسن دامان صحرا فارغم
بی نیاز از خواب وخورکرده است حیرانی مرا
بیخودی کرده است از اندیشه جافارغم
ذکر او دارد زیاد دیگران غافل مرا
فکر او کرده است از سیر و تماشا فارغم
بیکسی روی مرا از مردمان گردانده است
درد بی درمان او دارد ز عیسی فارغم
چشم یکرنگی ندارم از دورنگان جهان
از ورق گرداندن گلهای رعنا فارغم
با وجود صد هنر بر عیب خود دارم نظر
بال طاوسی نمی گرداند از پا فارغم
برده شیرین کاری از دستم عنان اختیار
همچو فرهاد از شتاب کارفرما فارغم
بر نگردانم ورق چون دیده قربانیان
حیرت سرشار دارد از تماشافارغم
می برد بیطاقتی از بزم او بیرون مرا
چون سپند از دورباش مجلس آرا فارغم
مغز تا باشد به فکر پوست افتادن خطاست
صائب از اندیشه عقبی ز دنیا فارغم
ابر سیرابم ز روی تلخ دریا فارغم
پیش پا دیدن نمی آید زمن چون گردباد
از خس و خاشاک اسن دامان صحرا فارغم
بی نیاز از خواب وخورکرده است حیرانی مرا
بیخودی کرده است از اندیشه جافارغم
ذکر او دارد زیاد دیگران غافل مرا
فکر او کرده است از سیر و تماشا فارغم
بیکسی روی مرا از مردمان گردانده است
درد بی درمان او دارد ز عیسی فارغم
چشم یکرنگی ندارم از دورنگان جهان
از ورق گرداندن گلهای رعنا فارغم
با وجود صد هنر بر عیب خود دارم نظر
بال طاوسی نمی گرداند از پا فارغم
برده شیرین کاری از دستم عنان اختیار
همچو فرهاد از شتاب کارفرما فارغم
بر نگردانم ورق چون دیده قربانیان
حیرت سرشار دارد از تماشافارغم
می برد بیطاقتی از بزم او بیرون مرا
چون سپند از دورباش مجلس آرا فارغم
مغز تا باشد به فکر پوست افتادن خطاست
صائب از اندیشه عقبی ز دنیا فارغم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.