هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر در مورد فقر، عشق، وحدت، و رضایت از زندگی ساده است. شاعر از بینوایی و گدایی فارغ است و به داشتههای اندک خود قانع است. او از عشق و وحدت سخن میگوید و از جدایی و خودنمایی بیزار است. همچنین، شاعر به رضایت از زندگی ساده و دوری از تجملات تأکید دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
غزل شمارهٔ ۵۳۸۷
با زبان گندمین از بینوایی فارغم
خوشه ای دارم که از خرمن گدایی فارغم
موج را سر رشته وحدت زدریا نگسلد
بند بندم گر کند عشق از جدایی فارغم
جوهر من از دهان زخم گویا می شود
چون لب خاموش تیغ از خودستایی فارغم
کاسه لبریز دریا را نمی آرد به چشم
چشم پر خون، دارد از شبنم گدایی فارغم
بستر خار است بر دیوانه سختیهای عشق
سنگ طفلان کرده است از مومیایی فارغم
همت من سر فرو نارد به مقصدهای پست
از هدف عمری است چون تیر هوایی فارغم
نیست چون طاوس از هر پر در آتش نعل من
جغد بی بال و پرم، از خودنمایی فارغم
آفتاب از لعل غافل نیست در زندان سنگ
از تلاش رزق با بی دست و پایی فارغم
در بهشت عافیت افتاده ام، تا کرده است
پاس وقت خود ز پاس آشنایی فارغم
ازمسلمانان نمی داند اگر زاهد مرا
منت ایزد را ز کافر ماجرایی فارغم
چون نگاه وحشیان الفت نمی دانم که چیست
در میان مردمان از آشنایی فارغم
مشتری بسیار دارد چون گهر شد کم بها
از شکست خویشتن از ناروایی فارغم
خاکساری بس بود صائب مرا خاک مراد
بر در دو نان ز ننگ جبهه سایی فارغم
خوشه ای دارم که از خرمن گدایی فارغم
موج را سر رشته وحدت زدریا نگسلد
بند بندم گر کند عشق از جدایی فارغم
جوهر من از دهان زخم گویا می شود
چون لب خاموش تیغ از خودستایی فارغم
کاسه لبریز دریا را نمی آرد به چشم
چشم پر خون، دارد از شبنم گدایی فارغم
بستر خار است بر دیوانه سختیهای عشق
سنگ طفلان کرده است از مومیایی فارغم
همت من سر فرو نارد به مقصدهای پست
از هدف عمری است چون تیر هوایی فارغم
نیست چون طاوس از هر پر در آتش نعل من
جغد بی بال و پرم، از خودنمایی فارغم
آفتاب از لعل غافل نیست در زندان سنگ
از تلاش رزق با بی دست و پایی فارغم
در بهشت عافیت افتاده ام، تا کرده است
پاس وقت خود ز پاس آشنایی فارغم
ازمسلمانان نمی داند اگر زاهد مرا
منت ایزد را ز کافر ماجرایی فارغم
چون نگاه وحشیان الفت نمی دانم که چیست
در میان مردمان از آشنایی فارغم
مشتری بسیار دارد چون گهر شد کم بها
از شکست خویشتن از ناروایی فارغم
خاکساری بس بود صائب مرا خاک مراد
بر در دو نان ز ننگ جبهه سایی فارغم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.