۲۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۹۹

چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم
دست امیدی به دامان توکل می زنم

چند پاداش تنزل سرگرانی واکشم
بعد ازین من هم تغافل بر تغافل می زنم

در خور پروانه من نیست سوز هر چراغ
خویش را بر شعله آواز بلبل می زنم

چون ندارم دسترس بر طره طرار او
درگلستان شانه ای برزلف سنبل می زنم

سوختم از غصه صائب، بعد از ین چون بیغمان
می کشم جام شراب و خنده بر گل می زنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.