۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳۶

خواهی زِ جُنون بویی بِبَری
زَانْدیشه و غَم، می‌باش بَری

تا تَنگ دلی از بَهرِ قَبا
جانَت نکُند زَرّینْ کَمَری

کِی عشقْ تو را مَحْرَم شِمُرد
تا هَمچو خَسان، زَر می‌شُمَری؟

فوقِ همه‌یی، چون نور شَوی
تا نور نه‌یی، در زیرْ دَری

هیزُم بُوَد آن چوبی که نَسوخت
چون سوخته شُد، باشد شَرَری

وان گَهْ شَرَرَش، وا اصل رَوَد
هَمچون شَرَرِ جانِ بَشَری

سُرمه بُوَد آن کَزْ چَشمْ جُداست
در چَشم رَوَد، گردد نَظَری

یک قطره بُوَد در ابرِ گِران
در بَحْر فُتَد، یابَد گُهَری

خارِ سِیَهی، بُد سوختنی
کردش گُلِ تَر، بادِ سَحَری

یک لُقمهٔ نان، چون کوفته شُد
جان گشت و کُنَد نانْ جانوری

خون گشت غذا، در پیشه وَری
آن لُقمه کُند هم پیشه وَری

گَر زان که بَلا، کوبَد دلِ تو
از عینِ بَلا، نوشی بِچَری

وَرْزان که اَجَل کوبَد سَرِ تو
دانی پس از آن که جُمله سَری

در بَیضهٔ تَن، مُرغِ عَجَبی
در بَیضه دَری، زان می‌نَپَری

گَر بَیضهٔ تَن سوراخ شود
هم پَر بِزَنی، هم جانْ بِبَری

سودایِ سَفَر، از ذِکْر بُوَد
از ذکر شود، مَردمْ سَفَری

تو در حَضَری، وین وَهْمِ سَفَر
پِنْداشتِ تو است از‌ بی‌هُنری

یا رَب، بِرَهان زین وَهْمِ کَژَش
تو وَهْم نَهی در دیو و پَری

چون در حَضَری، بَربَند دَهان
در ذکر مَرو، چون در حَضَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.