۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۷۹

گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم
پیشتر از برق رفتاران به منزل می رویم

وصل دادیم شوق را افسرده سازد زان چو موج
گاه گاهی از دل دریا به ساحل می رویم

گر به ظاهر نیست دست ما به زیر بار خلق
ما به زیر بار مردم از ته دل می رویم

دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند
ما ز یاد همنشینان در مقابل می رویم

گر چه می دانیم گوهر نیست در بحر سراب
همچنان ما از پی دنیای باطل می رویم

گر چه از دل می رود از دیده غایب هر چه شد
ما ز دل چون مصرع برجسته مشکل می رویم

سنگ راه ما نگردد پله افتادگی
با زمین گیری چو نقش پا به منزل می رویم

از در دل می توان شد از دو عالم بی نیاز
ما به هر در صائب از غفلت چو سایل می رویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.