۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۸۰

گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم
رفته رفته پشت بردیوار منزل می دهیم

خلوت در انجمن را اعتبار دیگرست
ما ز خلوت دوستیها تن به محفل می دهیم

امتحان قوت بازوی دریا می کنیم
ما عنان چون موج اگر گاهی به ساحل می دهیم

خاک ما افتادگان را دست دامنگیر نیست
جان به آواز جرس در پای محمل می دهیم

آه اگر افتد به روی کعبه دل چشم ما
ما که دل از کف زطوف کعبه گل می دهیم

باسبکروحان گرانجانی نمودن مشکل است
پیش باد صبح جان چون شمع محفل می دهیم

زخم خاری صید ما را می کشد در خاک و خون
بی سبب تصدیع دست و تیغ قاتل می دهیم

بحر اگر چون پنجه مرجان بود در دست ها
چون جواب تلخ بی منت به سایل می دهیم

صائب از قحط هم آوازست در دشت جنون
گوش اگر گاهی به فریاد سلاسل می دهیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.