هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، جدایی، و جستجوی معشوق است. شاعر از درد فراق، ناکامی در یافتن معشوق، و تجربه‌های روحانی سخن می‌گوید. همچنین، او به مفاهیمی مانند فنا در عشق، تجرد، و زندان تن اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر نیاز به درک و تجربه کافی از زندگی و احساسات دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۸۸

به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم

نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم
به بویش گر چه صد نوبت به صحرای ختن رفتم

به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن
که من با داغ حرمان از ته یک پیرهن رفتم

چه صورت دارد از تنگی توان دیدن دهانش را
که من خود را ندیدم تا به فکر آن رهن رفتم

تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی
زدست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم

زهمراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من
به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم

گل از من رنگ و بلبل داشت آهنگ از نوای من
نماند از حسن و عشق آثار تا من از چمن رفتم

به بوی پیرهن نتوان مرا از خود برآوردن
که من در ساعت سنگین به این بیت الحزن رفتم

ز ذرات جهان نگسست چون خورشید فیض من
به ظاهر چند روزی گر چه در ابر کفن رفتم

در اقلیم تجرد پادشاه وقت خود بودم
نمی دانم چه کردم تا به زندان بدن رفتم

به عمر جاودان باز آمدن صورت نمی بندد
ره دوری که یک مژگان زدن بی خویشتن رفتم

گریبان سخن صائب به دست آسان می آید
دلم شق چون قلم شد بس که دنبال سخن رفتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.